سعادت؛ مطلوب فطرى انسان

پدیدآورمحمدتقی مصباح یزدی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1793 بازدید
«سعادت‏»؛ مطلوب فطرى انسان

محمد تقى مصباح يزدى‌

همه مردم طالب سعادت و فطرتا دنبال خوشبختى‏اند، از گرفتارى‏ها به تنگ مى‏آيند و در صدد نجات از آن‏ها برمى‏آيند. اما در چند زمينه با همديگر اختلاف‏نظر دارند; يكى از آن‏ها تعيين مصداق «سعادت‏» - همان گمشده فطريشان - است. همه مى‏خواهند خوشبخت‏باشند و هيچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسيارى از آن‏ها نمى‏دانند كه خوشبختى واقعى كدام است.
بسيارى از مردم تصور مى‏كنند مطلوب‏فطرى‏آن‏هاهمين لذت‏هاى زودگذر دنيوى است. بنابراين، همه توان خود را صرف رسيدن به آن مى‏كنند و دنبال چيز ديگرى نمى‏روند. اين‏ها تلاش نمى‏كنند تا دريابند سعادت واقعى كدام است.
دسته‏اى ديگر از مردم اجمالا مى‏دانند كه لذت‏هاى زودگذر لياقت دل‏بستگى را ندارد، مى‏بينند كه هر روز مردم به يك چيز دل مى‏بندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مى‏كنند ولى هر قدر هم نسبت‏به چيزى علاقه‏مند بوده و از رسيدن به آن خرسند شده باشند، برايشان باقى نمى‏ماند و از بين مى‏رود، مى‏بينند كه آنچه مردم‏زندگيشان را صرف به دست آوردن آن كرده بودند پايدار نمى‏ماند و به اصطلاح، «آنچه را نپايد دل‏بستگى را نشايد»، در مى‏يابند كه آن‏ها لياقت دل‏بستن ندارند، اما نمى‏دانند آنچه را بايد دنبال كنند چيست. اين قبيل افراد دو دسته‏اند:
يك دسته كسانى‏اند كه به كمك عقل و راهنمايى‏هاى افرادى كه از سوى خداوند آمده‏اند هدف اصلى‏شان را مى‏شناسند و مى‏فهمند سعادت واقعى چيست; همان كه در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبير مى‏كنيم. «فمنهم شقى و سعيد فاما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها ما دامت السماوات و الارض.» (هود:۱۰۷) پس سعادت واقعى اين است كه انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بى‏نهايت‏بهره‏مند باشد.
اما دسته ديگر وقت صرف مى‏كنند، فكر مى‏كنند، بحث مى‏كنند، اما در شرايطى قرار مى‏گيرند كه موفق نمى‏شوند بفهمند، دچار شك و شبهه‏هاى واهى و وسوسه‏هاى شيطانى مى‏شوند; نه خدا را درست مى‏شناسند و نه قيامت را رست‏باور دارند; كوتاهى نمى‏كنند، اما تشخيص هم نمى‏دهند.
كسانى كه سعى مى‏كنند و راه درست را مى‏شناسند و مى‏فهمند كه سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت اوست‏بايد در صدد برآيند كه راه صحيح را بشناسند. اما برخى از اين افراد در اين زمينه، وقت كافى نمى‏گذارند، به قدر كافى تحقيق نمى‏كنند; متوجه مى‏شوند كه سعادت حقيقى در ايمان به خدا و روز جزاست، در اين است كه انسان نزد خداوند معزز و مقرب باشد، اما سعى نمى‏كنند كه بفهمند راه آن كدام است. به حرف هر كس يا هر شرايطى كه در جامعه حكم‏فرماست، هرچند درست نباشد، اعتماد مى‏كنند و به قدر كافى به تحقيق نمى‏پردازند. كسانى هم كه در اطراف آن‏ها هستند، نمى‏توانند راه صحيح را به آن‏ها نشان دهند. البته نشناختن اين دسته مراتبى دارد; برخى در مسائل فردى به شناخت كافى نمى‏رسند و برخى در مسائل اجتماعى يا سياسى يا غير آن.
اما در هر صورت، برخى افراد موفق مى‏شوند به شناخت كافى برسند. ولى پس از اين، نوبت «عمل‏» مى‏رسد; يعنى رسيدن چنين اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو اينست كه چه قدر در اين راه پاى‏مردى نمايند، از راه صحيح منحرف نشوند و افراط و تفريط نكنند.

برخوردارى مؤمنان از نعمت‏هاى ويژه الهى در دنيا و آخرت

اگر كسانى تحقيق كردند، هدف را شناختند، به درستى هم عمل كردند، آيا ممكن است‏خداى متعال چيزى از آن‏ها كم بگذارد؟ آيا ممكن است چيزى به صلاحشان باشد و خدا به آن‏ها ندهد، چه در دنيا و چه در آخرت؟ محال است چنين باشد; زيرا خداوند بخيل نيست، عالم را هم آفريده تا انسان‏ها با حركت اختيارى خودشان، راه تكامل را طى كنند و به فيوضات و رحمت‏هاى ابدى او نايل شوند و اصلا هدف الهى اين است كه وقتى كسى راه درست را شناخت و تمام نيرويش را صرف عمل كرد و كوتاهى ننمود خداوند درباره‏اش كوتاهى نكند. خداوند به كسانى كه اهل عصيان و تمردند و از ياد خدا غفلت ورزيده‏اند نعمت‏هاى فراوان مى‏دهد، آيا ممكن است‏به كسانى كه توانشان را صرف هدايت‏خود و عمل به دستورات خدا كرده‏اند، عنايت نكند؟ خير، خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنيا و آخرت، به آن‏ها خواهد داد. از نعمت‏هاى آخرت، كه هيچ تزاحمى با همديگر ندارد، به قدرى كه افراد لياقت داشته باشند، به آن‏ها خواهد داد; «جنة عرضها كعرض السماء والارض‏» (حديد: ۲۱); بهشتى كه گستره‏اش به اندازه تمام آسمان‏ها و زمين است در اختيارشان مى‏گذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده كنند مضايقه‏اى نخواهد بود; زيرا بهشت و نعمت‏هاى آن مثل اين دنيا نيست كه مثلا، اگر كمى غذا خوردند سير شوند يا اگر زياد خوردند مريض شوند.
در آن‏جا، تزاحمى نيست. چنين نيست كه اگر از چيزى تمتع بردند، خسته شوند يا ديگر نتوانند استفاده كنند. در آن جا، نه خستگى وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... . خدا مى‏داند كه آن جا چه عالمى است! و چه نعمت‏هايى در اختيار بندگان شايسته‏اش قرار مى‏دهد! چنين كسانى كه راه را به خوبى شناخته‏اند و به خوبى آن را پيموده‏اند، در آخرت، هيچ مشكلى ندارند و هر چه بخواهند در اختيارشان قرار مى‏گيرد حتى بيش از آنچه تصور مى‏كنند و به عقلشان مى‏رسد. معمولا انسان بايد تصورى از چيزى داشته باشد تا آن را بخواهد. اما خداوند آن قدر نعمت مى‏دهد كه تصورش را هم نمى‏كنند; «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين.» (زخرف: ۷۱) در جايى هم مى‏فرمايد: «لهم ما يشاؤون فيها و لدنيا مزيد» (ق: ۳۵); هر چه بخواهند مى‏دهيم، بيش‏تر هم مى‏دهيم.
اما در دنيا، خيرات و نعمت‏ها كمابيش با يكديگر تزاحم دارد. نعمت‏ها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدودمى‏توانداز آن‏ها استفاده كند، چه در خوردنى‏ها باشد، چه در نوشيدنى‏ها، چه در پوشيدنى‏ها يا ديگر نعمت‏ها. دنيا همه چيزش محدود است و به قدر محدود بايد از آن‏ها استفاده كرد. اگر از حد خودش بگذرد نتيجه معكوس مى‏دهد; مثلا، اگر انسان پرخورى كند، مريض مى‏شود. خداوند هم وقتى مى‏خواهد در اين دنيا به كسى چيزى بدهد به مقدار محدود مى‏دهد، وقتى هم نعمت‏هاى مادى و معنوى او با يكديگر تزاحم پيدا مى‏كند، نعمتى را كه برايشان اصل است‏به آن‏ها مى‏دهد.
به همين دليل است كه گاهى بندگان شايسته در اين دنيا مبتلا به گرفتارى‏هايى مى‏شوند. اين طبيعت دنياست كه به دليل اين تزاحمات، گرفتارى‏ها ايجاد مى‏شود. اصلا زندگى دنيا بدون سختى ممكن نيست. اما قرار بر اين است كه بندگان شايسته خدا هر چه خواستند، خداوند در اين دنيا هم به آن‏ها بدهد، مگر مصلحتى قوى‏تر در كار باشد و نعمتى با ديگرى تزاحم پيدا كند. بندگان خدا چيزهايى را مى‏خواهند، اما اين خواست گاهى موجب محروميت آن‏ها از چيزهاى ديگر مى‏شود. در چنين مواقعى، خداوند به آن‏ها چيزى مى‏دهد كه به صلاحشان باشد. البته بندگان شايسته خدا هم كارشان را به خدا واگذار مى‏كنند و معمولا مطابق خواسته دلشان از خدا چيزى نمى‏خواهند، مى‏گويند: خدايا، هر چه را براى ما بهتر است نصيبمان كن. خداوند هم چنين اراده مى‏كند كه به عنوان مثال، براى محفوظ ماندن آن‏ها از گرما، ابرى بفرستد تا بر سرشان سايه بيندازد يا اگر از باران روز ناراحت مى‏شوند، شب برايشان باران بفرستد. ولى واست‏خداوند چنين است كه اگر اين نعمت‏ها با يكديگر تزاحم پيدا كرد، آن را كه برايشان بهتر است عطا كند; حتى گاهى از دنيايشان كم مى‏گذارد و بر نعمت‏هاى اخرويشان مى‏افزايد و درجاتشان را بالا مى‏برد.
پس با دلايل عقلى و برهانى، مى‏توان اثبات كرد كه اگر كسانى راه صحيح را بشناسند و آن را درست‏بپيمايند، هر چه را برايشان خير باشد خدا به آن‏ها مى‏دهد، حتى اگر به اين صورت باشد كه در روز گرم تابستان، ابرى بر سرشان سايه بيندازد يا اگر مريض شدند شفا پيدا كنند، مگر اين‏كه خداوند خيرشان را در غير از اين ديده باشد. در هر صورت، قرار بر اين است كه هيچ ناراحتى نبينند.

سعادتمند واقعى كيست؟

اين‏ها چه كسانى‏اند؟ آيا كسانى كه مقصد را شناخته‏اند، راه رسيدن به آن را هم در ميان تمام مسائل فردى و اجتماعى و ديگر جنبه‏هاى زندگيشان به خوبى شناخته‏اند و توفيق عمل داشته‏اند يهودى‏اند يا نصرانى يا بودايى يا غير آن؟
بر اساس عقيده ما، راه صحيح «اسلام‏» است و هر كس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبى شناخته است. گم‏شده حقيقى انسان نزد خدا و در عالم ابدى است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. براى رسيدن به او نيز تنها راه «اجراى دستورات اسلام‏» است. بنابراين، ممكن نيست كسى مسلمان باشد، اما ضروريات اسلام را نداند. پس هر كس مقصد را شناخته، راه را هم كمابيش يافته است. چنين شخصى مستحق دريافت نعمت‏هاى بى‏منتهاى خدا در دنيا و آخرت است.

تفاوت بهره افراد از «سعادت‏»

اما مسلمانان فرقه‏هاى گوناگونى دارند. هميشه هم كسانى بوده‏اند كه مى‏خواسته‏اند راه صحيح را بشناسند، تحقيق هم كرده‏اند، ولى موفق نشده‏اند، به خصوص در دوران ائمه اطهارعليهم‏السلام كسانى بودند كه در گوشه و كنار زندگى مى‏كردند; مى‏خواستند اسلام را دقيقا بشناسند، ولى شرايط اجتماعى آن دوران و حكومت‏هاى جابرانه مانع اين كار بود. اين دسته افراد به اندازه‏اى كه شناخت پيدا كرده‏اند، مسؤوليت دارند و بايد به همان مقدار عمل كنند. طبعا استحقاق دريافت همه‏گونه عنايتى را هم ندارند; چون تمام راه را نپيموده‏اند; در چيزهايى كه نشناخته‏اند كمالاتى وجود داشته كه آن‏ها به دليل عمل نكردن، به آن‏ها دست نيافته‏اند، هرچند تقصيرى در زمينه شناخت نداشته‏اند. خداوند هم در همين حد پاداش آن‏ها را خواهد داد: «انا لانضيع اجر من احسن عملا.» (كهف: ۳۰) آن‏ها تقصير نداشته‏اند; در شناخت، قصور داشته‏اند و به آنچه فهميده‏اند عمل كرده‏اند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان مى‏دهد.
اما كسانى كه مقصد را شناخته‏اند، با تلاش و كوشش خود نيز در مسير صحيح گام نهاده‏اند و براى طى طريق، مشمول توفيق الهى شده‏اند - يعنى: شيعه اهل بيت‏عليهم‏السلام هستند - ديگر هيچ مشكلى ندارند، مگر در زمينه عمل; بايد در عمل بكوشند چون هدف و راه را درست‏شناخته‏اند. البته اين‏ها هم از لحاظ معرفت، مراتبى دارند. چنين نيست كه هر كه شيعه شد، تمام دستورات اهل بيت‏عليهم‏السلام را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با يكديگر فرق مى‏كند و ممكن است‏بعضى‏ها به شناخت كامل تمام جزئيات نرسيده باشند و بالتبع، از درك آثارش نيز محروم خواهند شد. هر كه به شناخت كامل‏تر رسيده باشد، از آثار بيش‏ترى برخوردار خواهد شد.
فرض ما بر اين است كه ما شيعيان از لحاظ شناخت كمبودى نداريم، اسلام را از شيوه اهل بيت‏عليهم‏السلام با همه ابعادش شناخته‏ايم. پس اگر به درستى عمل كنيم، خداوند در دنيا و آخرت، ما را غرق در نعمت‏خواهد كرد و چرا چنين نكند؟ مگر خدا مى‏خواهد نعمت‏هايش را براى چه كسى ذخيره كند؟ مگر بخل دارد؟ آيا اگر به بعضى‏ها بدهد، نعمت‏هايش تمام مى‏شود؟ در آخرت تزاحم و تعارضى نيست، هر چه را به يكى داده به ديگرى هم مى‏تواند بدهد; «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون.» (يس: ۸۲) محدوديت از ويژگى‏هاى دنياست و در آخرت وجود ندارد. در اين‏جا هم هر كس راه شناخت را درست پيمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا مى‏كند، مگر آن كه مصلحت نباشد; به گونه‏اى كه حتى اگر به خودش هم گفته شود كه اگر فلان چيز به تو داده شود از چيز ديگرى محروم مى‏شوى، قبول نمى‏كند و مى‏گويد همان كه خدا خواسته بهتر است.
پس كسانى كه مقصد را درست تشخيص داده‏اند، راه را هم درست رفته‏اند و تمام توانشان را نيز براى رسيدن به آن به كار گرفته‏اند - همان كسانى كه در دنيا و آخرت، غرق در نعمت‏هاى خدا خواهند شد - مسلمانانى هستند كه شيوه اهل بيت‏عليهم‏السلام را درست نشناخته‏اند و آن را در تمام ابعاد زندگيشان پيش رو قرار داده‏اند. بر اين اساس، امام صادق‏عليه‏السلام مى‏فرمايد: اى پسر جندب، اگر شيعيان ما (كسانى كه مقصد زندگيشان ; يعنى: خدا و قيامت را رست‏شناخته‏اند و سعادت حقيقى را وجهه همت‏خود گردانده‏اند) استقامت‏به خرج دهند (و از مسيرى كه انتخاب كرده‏اند منحرف نشوند) خداوند آنان را غرق در نعمت‏هاى خود مى‏كند.

«استقامت‏»; شرط دست‏يابى به سعادت

در توضيح «استقامت‏»، بجاست‏بدانيم كه در چند جاى قرآن، به پيامبرصلى الله عليه وآله امر به استقامت‏شده‏است; يكى در سوره هود كه از آن حضرت نقل است كه فرمود: «شيبتني سورة هود لمكان هذه الآية: "فاستقم كما امرت و من تاب معك"»; سوره هود مرا پير كرد; به سبب وجود اين آيه: پس استقامت‏بورز تو و هر كه با تو توبه كرده‏است، همان‏گونه كه فرمان داده شده‏اى. حضرت امام‏رحمه الله در سخنان خود، زياد بر اين حديث تاكيد مى‏كردند. به واقع، آنچه انسان را پير مى‏كند و كمرشكن است «استقامت‏» است. به همين منظور، خداوند به استقامت ورزندگان در آيه ديگرى بشارت مى‏دهد: «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التي كنتم توعدون‏» (فصلت: ۳۰); آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزيدند (و پايدارى كردند)، فرشتگان بر آنان فرود آيند كه نترسيد و غمگين نباشيد و بشارت ما بر شما به بهشتى كه وعده داده شده‏ايد.
بنابراين، صرف ايمان به خدا و پذيرش دين حق و مذهب اهل بيت‏عليهم‏السلام كافى نيست، بلكه بايد در اين راه پايدارى كنيم و استقامت‏به خرج دهيم; بايد مراقب باشيم تا لحظه‏اى منحرف نشويم. اگر كسى اين‏گونه باشد، خداوند از هيچ خيرى در حق او فروگذار نمى‏كند. چنين كسى مستجاب الدعوه است; هر چه از خدا بخواهد به او عطا مى‏كند و اصلا جز آنچه مرضى خداست انجام نمى‏دهد; ملائكه هم با او مصافحه مى‏كنند و دست مى‏دهند. البته كسانى كه به درجات بالاتر و كامل‏ترى رسيده باشند ملائكه را هم مى‏بينند و مصافحه‏شان را درك مى‏كنند.
ديدن ملائكه مختص به پيامبران‏عليهم‏السلام نيست. ائمه اطهارعليهم‏السلام پيامبر نبودند، ولى ملائكه را مشاهده مى‏كردند يا حضرت مريم‏عليهم‏السلام نه امام بود و نه پيامبر، اما ملك را مشاهده كرد و گفت: «اعوذ بالرحمان منك ان كنت تقيا» (مريم: ۱۸) و حضرت عيسى‏عليه‏السلام را ملك به او مرحمت كرد; «قال انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا.» (مريم:۱)

هماهنگى مصلحت الهى با بهره‏مندى مؤمنان از نعمت‏هاى دنيا

بايد توجه داشته باشيم كه آنچه به عنوان نمونه از امتيازات شيعيان و مؤمنان واقعى در اين روايت نقل شده قاعده كلى و هميشگى نيست، بلكه اقتضائاتى است كه امام صادق‏عليه‏السلام برخى از آن‏ها را در خصوص آنان ذكر كرده‏اند; يعنى: چنين كسانى اين‏گونه اقتضايى در وجودشان هست كه خداوند مثلا، در گرماى هوا ابرى بفرستد تا بر سر شان سايه بيندازد يا ملائكه با آن‏ها مصافحه كنند. اما بايد توجه داشت كه اگر خداوند براى بعضى از بندگان مؤمنش اين كارها را نكرده به دليل مصالحى بالاتر است; يعنى: اين اقتضا براى آنان وجود دارد كه روزهايشان آفتابى باشد و اگر قرار باشد بارانى ببارد، در شب برايشان بفرستد و...، اما ممكن است‏به دليل برخى مصالح والاتر، اين امتيازات را به آن‏ها ندهد.
از جمله امتيازاتى كه خداوند به چنين بندگانى عطا مى‏كند اين است كه «لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم‏»; آنان روزى خود را، هم از بالاى سر و هم از زيرپايشان‏دريافت مى‏كنند. شايد اين تعبير كنايى بوده و منظور اين باشد كه نعمت از هر طرف به سوى آنان سرازير مى‏شود. به اين مضمون، در قرآن هم مى‏فرمايد: «ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض‏» (اعراف:۹۶); اگر اهل زمين ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند (شناخت و استقامت)، از آسمان و زمين بر آن‏ها درهاى بركات را مى‏گشوديم. مصداق كامل چنين كسانى شيعيان خالص اهل بيت‏عليهم‏السلام هستند كه هيچ چيز از خدا نمى‏خواهند، مگر اين‏كه دعايشان را مستجاب مى‏گرداند; «لما سالوا الله شيئا الا اعطاهم.» ادامه دارد.

پى‏نوشت‏ها:

۱- محمدباقرمجلسى،بحارالانوار،ج ۷۸، ص‏۲۷۹
● منبع: فصل نامه - معرفت - شماره 30

مقالات مشابه

بررسى ويژگى ها و ابعاد فطرت از نگاه قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسیداحمد رهنمایی, احمد شهامت

فطرت در آيات و روايات

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسن ملکی, نجمه درودی

قرآن و توجیه اخلاق فطری

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدابراهیم سجادی

فطرت و طینت

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدموسی صدر

کمال یابی انسان در قرآن

نام نشریهقرآنی کوثر

نام نویسندهمحسن صمدانیان, مریم مسیبی

آیه میثاق و نظریه خداشناسی فطری؛ رهیافتی تاریخی

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهاحمد بهشتی, محمد غفوری‌نژاد

فطرت در آیینه قرآن

نام نشریهانسان‌پژوهی دینی

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی